English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2223 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Word of honor . U قول شرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
honor U پذیرفتن برات
honor U ابرو ناموس
honor U احترام کردن به
honor U محترم شمردن
honor U امتیازتحصیلی اوردن
honor U شاگر اول شدن
honor U افتخار
honor U درجه نشان
honor U جلال
honor U حضرت
honor U جناب
his honor U جناب .....
upon my honor U به شرافتم سوگند
honor U احترام
honor U امتیاز اولین نفر بودن درشروع بازی گلف
honor U عزت افتخار
honor U شرافت
honor U شرف
honor U عفت
honor U نجابت تشریفات
honor U امتیازویژه
guard of honor U گارد احترام
maid of honor U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
maids of honor U ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
matron of honor U ساقدوش عروس
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
field of honor U صحنه دوئل
medal of honor U نشان افتخار
guard of honor U پاسدار تشریفات
matron of honor U بانوی محترمه ملازم عروس
medal of honor U مدال افتخار
place of honor U مکان پر افتخار
pledge one's honor U قول شرف دادن
royal honor U درجه سلطنتی
royal honor U امتیازپادشاهی
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
We consider it a great honor to have you here with us tonight. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
He is jealous . He is sensitive on matters of honor . U غیرتی است
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن اخر
that is not the word for it U لغتش این نیست
keep to one's word U سر قول خود بودن
the last word U سخن قطعی
word for word U طابق النعل بالنعل
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
upon my word U به شرافتم قسم
to keep to one's word U درست پیمان بودن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
word for word U کلمه به کلمه
word for word U تحت اللفظی
the last word U حرف اخر
take my word for it U قول مراسندبدانید
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
in one word U خلاصه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
to say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
say a word U سخن گفتن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه
last word U بیان یا رفتار قاطع
word U واژه
word U اطلاع
word U فرمان
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U عهد
word U قول
at his word U بفرمان او
at his word U بحرف او
word U لغات رابکار بردن
word U بالغات بیان کردن
word for word <adv.> U نکته به نکته
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word for word <adv.> U مو به مو
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U لغت
word U لفظ
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U مشابه 10721
in a word <idiom> U به طور خلاصه
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
word U گفتار
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word U کلمه
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U پیغام خبر
word U عبارت
word U حرف
word U واژه سخن
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
word of honour U قول شرف
word order U ترتیب واژه ها
word salad U اشفته گویی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word picture U بیان یا شرح روشن
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word salad U سالاد کلمات
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word of command U فرمان انتصاب
word of command U فرمان نظامی
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
to send word U پیغام دادن
to send word U خبردادن
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word addressable U نشانی پذیری کلمه
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word book U کتاب لغت
word count U واژه شماری
word deafness U واژه کری
word fluency U سیالی واژگانی
word frequency U بسامد واژگانی
word hoard U لغت نامه
word length U طول کلمه
word length U درازای کلمه
word mark U نشان کلمه
word mark U علامت کلمه
to plight one's word U متعهدشدن
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
word book U واژه نامه
word book U کتاب لغت
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
word book U لغت نامه
word book U دیکشنری
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
mum's the word <idiom> U دهان قرص
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word choice U جمله بندی
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word correction U اصلاحکلمه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word time U زمان کلمه
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
in word and deed U درگفتارو عمل
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U کلمه کامل
full word U تمام کلمه
instruction word U کلمه دستورالعمل
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
key word مفتاح
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com